پنج شنبه 91 دی 14 , ساعت 12:48 صبح
بسم رب اشهدا
یادم میاد قبلا بیشتر می نوشتم اما الآن انگار حتی نوشتنم از یادم رفته امشب شب بزرگیه، شب اربعین و دل من قد تموم عالم گرفته حس یه بچه ای رو دارم که پدر و مادرشو رنجونده اما با تموم وجودشم عاشق اوناست هرروز خطا می کنه اما بازم چشم امیدش به دستای پر محبت پدرو مادرشه...
خدا امشب قد همه عالم دلم میخواد بهت بگم دوست دارم، بگم که می دونم بد و بی معرفتم اما غفلتام، بدیام، بی معرفتیام از روی دشمنی نیست اگه بگم بدترین عذابم فکر کردن به ناراحت شدن توئه دروغ نگفتم...
امشب اربعینه، میدونم بارها قول دادمو عمل نکردم اما میخوام تو این نیمه شب قلبمو زائر حرم ارباب کنم و کنار قبر شریفش بگم خدااااااا قول میدم دیگه فراموشت نکنم ونرنجونمت... خدا تو رو به جان مادر پهلو شکسته ببخشم، خودت میدونی من حرفامو بجز تو به کسی نمی زنم، به خودم وامگذارم الهی من لی غیرک مولای من، سیدی، خدا... به خودت قسم جایی برا فریاد زدن ندارم اما با دلم صدات می کنم یا غیاث المستغیثین خدایا من عاشق بنده خوب بودن توام، کمکم کن
کسایی که این نوشته رو می خونید، یه برادر ازتون می خواد دعاش کنید تا بتونه خداشو شاد کنه و دعاش کنید زندگیش رو به راه شه
التماس دعا
نشود فاش کسی آن چه میان من و توست تا اشارات نظر، نامه رسان من و توست این همه قصه فردوس و تمنای بهشت گفتگویی و خیالی، زآنچه میان من و توست
خدایا منو ببخش الهی العفو
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|